جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

آخرین مطالب

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

دیگه برام تحمل این زندگی ممکن نیست

ده تا

بیست تا

سی تا ...

دلم فقط میخواد

قوطی قرصو باز کنم و

بخورم ...

مهم نیست

چند تا

فقط اینقدری که ...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۳

حرفامو به کی بزنم ؟دردمو به کی بگم ؟ جز یه وب که هرکی رد میشه بگه او مای گاد چه قشنگ چی دارم که بتونم باهاش حرف بزنم ؟!بعدم که کپی کنن به اسم خودشون , تو اگه دردایی رو که من کشیدم و می کشیدی که الان اینجا نبودی ! زیر خاک بودی !  دفترامو که میخونن ... حریمی که نداشته و ندارم ... حتی اتاق من قفل نداره نمیتونم تنها باشم , بخوام لباس عوض کنم باید بترسم بابا به کی بگم ؟ به والله هفده سالمه ... شش هفت ماه دیگه میرم تو هجده ... حتما باید مثل اون آشغالی که هر روز دستش رو من بلند میشه و جای دستاش رو تنم میمونه و مجبورم بهش بگم داداش یه سیم کارت یواشکی داشته باشم تا کسی ندونه ؟! حتما باید مثل اون اصلا یونیفرم مدرسه نپوشم و تیشرت های آنچنانی بپوشم و تو این هوا که خر تب میکنه یه سویشرت به چه کلفتی تنم کنم تا کسی نبینه و بعد مدرسه برم سر قرارم با دخترای مردم تا هیچ کس هیچی بهم نگه ؟ همه هم بدونن البته و هیچی نگن که روحیه اش خراب میشه ... همه قربونم برن ؟بتونم برم بیرون ؟ بتونم تنها باشم ؟حتما باید اونو بزنن تو سرم ؟ بعد من به هزار و یک گناه ناکرده متهمم ... یا اون زن معلوم الحالیو که بابام گرفته ... حتما باید همش نامه دادگاه و کوفت و درد و زهر مار ببینم تو خونه حتما باید ...... به خدا نمیتونم میخوام تنها برم بیرون هفده سالمه ... کم نیست ... میخوام تنها خرید کنم ... میخوام اصن تنها برم سینما , فیلمیو که میخوام ببینم , باهاش بخندم , گریه کنم ... چرا ؟ چرا ؟ خدایا چرا ؟ چرا هر روز وسایلمو میگردن ؟ چرا حق ندارم حتی تو اتاقم تنها باشم , میخوام برم کتابخونه عضویت بگیرم تا برم اونجا درس بخونم نه وسط اینجایی که اونی که مثلا مادره صدای تلویزیون رو بزاره رو نود و اصلا گوش نده و بگه کسیم حق نداره دست بزنه بهش ! بابا منم نیاز دارم یکی ازم بپرسه امروز مدرسه چه خبر بود ؟ منم نیاز دارم یکی بهم بگه بیا بریم با هم پارک ... بریم باهم بستنی بخوریم ... حق ندارم خودکاری که دلم میخواد , رنگی که میخوامو بخرم ... من هیچ حقی ندارم حتی حق مردن ... بعد میره به دختر مردم مشاوره میده , با مامان باباش درگیر میشه که این بچه دل شکستس ! من که از اون بدترم ؟! دستم از پنج شنبه جمع شده بود باز نمیشد تا دیروز ... گفتی باید بازیگر بشم گفتم باشه ... میخوام تنها برم بیرون , میخوام برم گلفروشی , میخوام ... حق ندارم یه رژ تو خونه بزنم که از خودم خوشم بیاد , بخاطر علایقم باید بجنکم ... برای یه لاک زدن باید جواب پس بدم .. خسته شدم ... بزارید با خودم باشم ... بزارید با خودم باشم هر روز میشنوم روانی , هر روز احساستمو میخورم که مبادا بخاطر گریه کردنم , خندیدنم , عصبی شدنم احساساتی که همه ی آدما دارن و تو طول روز تجربه اش می کنن جلوی همه بهم نگن قرصاتو خوردی ؟ به والله نمیتونم ... نمیتونم ... نمیتونم .. همش سکوت کن , خفه شو که صبور باش ! دختری ! پدره ! مادره ... ای خدا ... دخترم .. آدمم ... دارم درد میکشم خدای من ... بشین درستو بخون , درس بخون درس بخون دورت کنه ! چجوری ؟! تو طول سال خودمو خفه کنم سر درس خوندن و شب امتحان تا صبح بیدار باشم که بفهمم سوالای کشوری رو بچه ها خریدن ؟! بعد هم که میفهمن و سوالا رو عوض می کنن دبیر میاد سر جلسه و جوابا رو میگه ؟! اه اه اه  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۷

دست از سرم بردارین

تو رو هر کسی که میپرستین قسم

به هرچی اعتقاد دارین

تو رو ارواحتون

لعنت به این زندگی که تمومی نداره

لعنت به این اشغال دونی

به این جهنم

لعنت

تا یه ذره میخندی میگن قرصاتو خوردی

تا یه ذره گریه میکنی همین بساط

منم باید مثل اون کثافت ول کنم برم

باید بعد امتحانم برم پی رفیق بازیم

دوست دختر بگیرم


اه 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۲

کاش یکی بود که حرفامو میشنید و میتونستم باهاش حرف بزنم

همین ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۷