جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

آخرین مطالب

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است


از وقتی آمدم با کسی حرفی نزدم ...

نمازم را خواندم و چپیدم در حمام ؛ شیر آب را باز کردم ، سردم بود و هی پیچ ِ شیر رو به آب داغ بیشتر می چرخید ... بخار بلند می شد از آب و همچنان سرمای شدیدی از درونم می جوشید ... 

و حالا این گرمایی که بی وقفه از چشمانم رو به پایین چکه می کند !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۲۱

چرا فکر های بد درست در زمانی که نباید به ذهن می آیند !

سرم درد می کند

خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی 

مسکن هایم تمام شدند ...

سرم درد می کند

درد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۰۸

آدم وقتی برسد به لب پرتگاهی که نگاهش خیره به پایین باشد و در دلش هوای پریدن ، دیگر کاری به این حرف ها ندارد ؛ 

مگر نمی گویند آدمی به امید زنده است ؟!

امید داشتم که وقتی دایی ! صدایش می کنم بتوانم به او اطمینان کنم و تمام حرف هام را با او بزنم ولو مرا از بدو تولد ندیده باشد ، ولو او را ندیده باشم ... 

اما به خونی که میان رگ های من و مادر و برادر مادر در جریان بود ، ایمان داشتم ...

برای من دایی بودنش شکست 

وقتی پس از هفت ماه فهمیدم

مدت ها قبل مرا شکسته بود !

غیرتش چگونه اجازه داد مرا که در آستانه ی سقوط بودم ، خرد کند ...

نفهمید ؟!

نفهمید منی را که از دخترش تنها پنج سال کوچکترم ؟!

نتوانست در خودش جای دهد حس مرا ؟!

اشک هایم را شنید

می دانست حالا ...

اما وقتی این روز ها می گویند چرا دختر ها تمایلشان به دوست پسر زیاد است ، مردم تعجب می کنند و دم از حیا می زنند !

آی تویی که همسری ، پدری ، دایی هستی ، برادر هستی ... !

تا بحال نشسته پای حرف های بی حیای محرمت ؟!

تا بحال اعتمادش را نگاه داشته ای ؟!

تا بحال فهمیده ای وقتی می گوید تنهایی می خواهد یعنی می خواهد به او اصرار کنی ؟!

جامعه ی ما یعنی نفهمیدن ها !

نفهمیدن همین بی حیا !

دوست پسر ، گرچه می داند تهش چیست

تهش اشک است

خیانت است

تهش ...

اما به او اعتماد می کند

چون آنقدر محتاج همین چند لحظه شنیدن و قربانش رفتن شده که دیگر برایش فرقی ندارد ... 

درست به سان تشنه ای که نمی داند این آب ، آب چشمه است یا آب فاضلاب !

عطش دارد ... 

عطش ..

عطش ...

عطش محبت ...

عطش لبخند ...

عطش ...

آی آن هایی که ادعای مذهبی بودن دارید

خواهر خواهر و برادر برادر راه انداخته اید ...

اگر واقعا مذهبی هستید ...

بگذریم ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۵۱

به نظرم یتیم بودن آن هم دقیقا از دوران کودکی که در این امر یک دوره ی طلایی محسوب می شود چرا که فرد نمی داند مادرش ، پدرش خوب یا بد هستند و فرشته ! می داندشان ؛ نعمت بسیار بزرگی است !

خیلی بزرگ

خیلی خیلی بزرگ

آنقدر ها که در آینده به گناه خیلی خیلی بزرگ ِ قتل ، دست هایت آلوده نشوند !

قتل ِ والدینی توسط فرزند! شان 

تیتر یک روزنامه ها !

حداقلش به بزرگی ِ فکری که هر لحظه در حال فرار و کشت و کشتار است !

به بزرگی فکری که شاید روزی عملی شود و آن هنگام بدون ترس از یک اعدام شیرین ، نفسی راحت بکشی !

چرا قتل فرزند توسط پدر ، قصاص ندارد اما قتل پدر توسط فرزند دارد ؟! 

همه چیزمان می لنگد !

همه چیز !

اینکه آدم اصلا پدر و مادری نداشته باشد خیلی خوب است ! حداقلش هر جمعه سر مزاری که در ذهنت در اوج مرده بودند اشک میریختی 

اگر هم که کلا هیچ چیز ازشان در دسترس نبود که فوق العاده است !

آن کسی که امروز پدر صدایش می کنند بخاطر وجود تویی که هر ثانیه دارد ذره ذره آبت می کند ، پدر شده 

و آن کسی که امروز مادر می نامدنش و می گویند بهشت زیر پایش زانو زده ! به خاطر توست !

راستی !!

اگر بهشت این باشد ، داوطلبانه به جهنم خواهم رفت !

تویی که رنگ بخشیدی به مردی که پدر باشد یا زنی که مادر باشد !

رنگی که حتی اگر تو نباشی بر وجودشان هست .

تو هدیه ای بی نظیر به آنان دادی و آنان چه ؟!

چه راحت خدا دستور سکوت داد وقتی که ...

و تو آرام می گذاری ذره ذره قلبت را پاره کنند و با دندان هاشان بدرند ؟! احساست را بدزدند ؟! حرف هایت را در بدو تولد خفه کنند ؟! حتی اجازه ندهند در عزای مرگ غیر رسمی خودت اشک بریزی ... ؟! هرچه دلشان می خواهد بگویند ؟! حرفهاشان را پتک کنند و دائم بر سرت بکوبند ؟! آنقدر خوار و حقیرت کنند که دیگران با انگشت نشانت دهند ؟! حتی نگذارند تنها باشی ؟!

و تو هم چه راحت هرچه می گویند می گویی چشم ! 

دستان چه کسی را باید بوسید ؟! آنکه قلب ِ تو را آتش می زند ؟!!!

دوران برده داری مگر در زمان جاهلیت نبود ؟!

حالا اینجا همه جاهلند !

اینجا همه برده دارند !

اینجا من از تمام آنان که مادرند بدم می آید چون مادر نیستند

از تمام آنان که پدرند بدم می آید چون پدر نیستند

اینجا نفرت در من ریشه دوانده

کاش می شد جای نام پدر و نام مادر در شناسنامه خالی باشد !

و این قلمی که شده تنها راه سرد شدن این صورتی که داغ ِ داغ است !

بی پروا می چرخد .

تنها راهی است که از این شنکجه گاه می شود فرار کرد

لعنت به زندگی

...

نامادری و ناپدری مخصوص قصه ها نیست

اینجا هیچ کس مادر نیست

هیچ کس پدر نیست !


شنیده اید که می گویند پیش یتیمان از پدر و مادرتان نگویید ؟! اما من چیز دیگری یافتم که پیش کسی که مثلا پدر و مادر دارد نباید ز یتیمی حرف زد !!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۵۵

پیش از این ، جای این وبلاگ وب دیگری نشسته بود و شده بود صبور لحظه های من ..

منی که حتی برای فکر کردن هم با خودم رو دروایستی دارم ... 

کم کم حذفش کردم 

نخواستمش ...

گفتم من خوبم و حالا ... 

حالا ...

این واژه ها اگر عطر نفرت می دهند ببخشید !

اینجا مدتی است همه چیز مرده !

همه چیز 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۵۵