جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

آخرین مطالب

۲۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

یه کاریو میخوام شروع کنم

اینقدر بداخلاقم

دل اطرافیانم رو شکستم

که نمیتونم شروع کنم

چون

میترسم از خدا

که زمینم بزنه

با همه ی کرامتش ...

می ترسم

که کمکم نکنه

دستمو رد کنه

میدونه دست خودم نیست نه ؟!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۱

هر چند پست ناله یکبار

یه دفعه ای هوس میکنم

خدا رو ببوسم

خدایا  شکرت ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۷

وقتی بهش گفتم " زر نزن " 

با همون لباس های شیک و پیک 

از ته دلم گفتم

اصلا چشمای گرد شده ی بقیه تو این دورهمی مهم نبود

فقط بلند گفتم

" زر نزن "


اشکال اونجایی بود که نیست که من دختر اصیلم !

حق ندارم تنها جایی برم

و حتی تا توی مطب دکتر هم باید باهام دو نفر بادیگارد بیان !

حتی اگر معذب باشم

حتی اگر قرار باشه نوار قلب بدم و حتی با زور پرستار هم ... !

حتی ...

وقتی به مادرم اعتماد کردم و با اون رفتم دکتر

اونم وقتی که درست

درست و درست

مشکلات روحیم داشت جسمم رو نابود می کرد

و وقتی که حتی روم نمیشد سوالات دکتر رو جواب بدم

و در حالی که من اصلا نمیخواستم برم دکتر و زورکی من رو بردن

نه زورکی

یواشکی!

گفتن بریم چرخ بزنیم

داداشم

بابام

مادرم

خواهرم

اما یه راست رفتن دم مطب

زورکی بردنم تو ...

تا اون روز باورم نمیشد مادرم همه چیز رو

حتی راز های دخترش

حتی خصوصی ترین هاشون رو

جار میزنه ...

از حق موندن به گردنم خیلی میترسم 

خیلی ...

پدیده هایی که میگم

شاید اونجوری بزرگ نباشن اما 

اونقدری دلمو شکستن

که تو نظر من یه قیامت میان

زندگی به لطافت دنیای صورتی دختروونه ی من نبود

شایدم بود

اما من ندیدم ...

اون روز سوالات دکتر رو جواب ندادم

مادرم جواب میداد

جز یکیش

که در مقابلش سکوت مطلق بود 

چون چیزی بود که فقط خودم می دونستم ... 

اما حالا

دو سه سالی میشه

که هر روز 

از همه دارم میشنوم

تو غلط کردی به دکتر فلانی گفتی به تو چه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سونوم با تهدید

آزمایش با تهدید

زندگی تهدید

تهدید 

تهدید

اما نمیدونم

کی گفتم به تو چه

که خودم خبر ندارم

شایدم حافظم یاری نمیکنه 

نه ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۶

خدایا

ناشکری نمی کنما

فقط دارم بلند بلند ناله میکنم

خدایا

تو کریم و رحیم بودن تو شکی نیست

میدونی آشوبم

آرووم ندارم

چه کنم ؟!

چه می تونم بکنم جز اینکه درد هامو بنویسم و حک کنم تو این سرزمین

یا سامع الشکایا ...

ایمان دارم

کسی میاد

از طرفت

که منو آرووم کنه

باهام حرف بزنه

و حرف های تو رو برام آورده باشه

بشه دلخوشیم

آرامشم

کجایی پیام آور وحی ...

کجایی که مرگ همینجاست ..

کجایی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۴

چته ؟!

چه مرگته ؟!

بی شعور آشغال

تو حقته کتک بخوری

حتی از خودت

وقتی کسی نیست بزنه لهت کنه

کسی هم حق نداره بهت بگه چرا محکم با صورت خودتو کوبیدی تو شیشه 

میدونم قرص بخورم تا دو سه روز خوابم

ولی نمیخورم

چون اون منگی تا مدت ها بعدش

دیوانم میکنه

اه اه اه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۳

من مسخره ی هرچی آدم این دور و اطرافم

اصلا من ملیجک دربارم

اصلا من .................

آره

حرف ندارم بزنم

پرم از تلخی

از خاطره های ویرانگر

از حرف های آدم های احمق دور و برم 

از نگاه های آدم هایی که ذره ای شعور تو وجودشون ندارند

آره 

حرف ندرام

اما برای آرووم شدنم

محکم می کوبم سر این حرف ها

محکم و محکم

محکم و محکم و محکم تر 

اینقدر محکم که انگار کله ی تک تک آدم ها زیر دستمه

انگار همشون شدن چند سانت و من دارم لهشون می کنم زیر انگشتام

از اون مشاور آشغال گرفته که معلوم نیست که بهش دکتری داده و روانپزشکش کرده

که هرچی از دهنش در میاد میگه و تهش نیشش رو می چسبونه به بناگوشش فکر کرده کیه

زن احمق

زن بی شرف

تو چه می فهمی که من بهت اعتماد می کنم و تهش میگی من همه ی اینا رو به مادرت میگم

به جهنم

دویست تومن ساعتی میگیری بری به مادرم بگی

خودم می گفتم

بعدم وایسی تو روم انگار با بچه ی شش ماهه حرف میزنی حرف بزنی ! 

زیر دستام دارم لهش می کنم

خردش می کنم

اصلا برام مهم نیست

اصلا

که شماها چی دارید فکر می کنید

که چی میخونید

وای وای چه بی ادب

او مای گاد داره جلب توجه می کنه

وا ....

پرم از این حرف های احمقانه ی احمق های دور و برم

بی شرف های بی عقل نافهم اطرافم

پرم

فقط وب رو انتخاب کردم تا دلم به بازدید هایی خوش باشه که مثل دیوانه نشینم شبا بلند بلند با خودم حرف بزنم !

زیر دستام خرد می کنم

تک تک آدم های اطرافمو

حتی خودمو

از خودم بدم میاد

دلگیرم

بچه ی خواهرم دهنمو زده پر خون کرده

مانتومو کمربندشو کشیده

چسب پانسمانو باز کرده 

بعدم برای من زبون در میاره !

من چه حقی دارم بهش بگم چرا اینکارو می کنی

توی آشغال غلط کردی بهش گفتی دیوانه

تو بیخود کردی بهش گفتی روانی

تو از چی دلخوری بی شعور ؟!

مگه خودت کم روانی روانی شنیدی

کم دیوانه دیوانه شنیدی

کم بخاطر این حرف  ها قرص خواب خوردی

دو ورق کم بود ؟!

خودکشیات کم بود 

فرارات از خونه و شب آواره ی خیابون شدنات کم بود

کتک خوردنات کم بود

تو یه کثافتی

کثیف تر از تو ندیدم

صبح میرم سرکلاس

میام خونه

به محض رسیدنم

هوی جارو نزدی !

جارو بزن

گردگیری کن

سفره بنداز

چای

کمرنگه

پر رنگه

پر عطره 

کوفته

درده 

زهره ماره

بعدم میرم میبینم خونه رو جمع کردن همه رو ریختن تو اتاق من

خسته شدم

می فهمی ؟!

بریدم

بریدم

بریدم

کاش رگمو عمیق می بریدم !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۰

حال من حال ساده ای نیست که چون راحت ترین و راست ترین راه مقابلمه انتخابش کردم !

نه ...

برعکس 

زندگی تلالو پیچیده ای از یک ساده است ...

مادامی که یک روز عشق تو خونت به جریان می افته و یک روز نفرت در چشم هات موج میزنه ...

آدم هایی که فکر می کنند ناله ام ؛

قید هام پررنگه ،

دنیام رو خودم خراب کردم 

مجبور به خوندن این درد درد واژه هایی نیستند که از سر آرامش روان میشن روی این سایتی که شاید فقط به زعم من ، نا شناسم درش

و عده ای آشنا می خونن و میخندن و شاید ...

نمیدونم

اما بدونید پررنگی این قید ها

بخاطر پررنگی خون جوشیده از اون هاست !

اگر میگم خیلی منتفرم

بدونید

خیلی نفرت از سر و روم میباره

اگر میگم خیلی خوشحالم

بدونید

خیلی

خیلی 

خیلی ... 

این نعمت 

این آرامش

این تسلا رو 

ازم نگیرید 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۷:۴۲

و باز و باز و باز

یه حس مزخرف

غم

اندوه

تنهایی

پرخاش

نفرت

و تمام اتفاقات گذشته 

و 

دیگر هیچ !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۷:۱۴

خدایا 

دمت گرم

دمت خیلی گرم

که تو اوج ناله هام

دلخوشی و آرامش برام میباری


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۳

ناظممون اومد جلو 

- مشکلات گاهی خیلی آدم رو اذیت می کنن و عذاب میدن ، مقاومت کن

نفهمیدم چی شده که اینو میگه

مادامی که تو تصورات باطل من تو بی اطلاعی محض باید میبودن ... 

- من میدونم پدرت جدا شده و ...

عجیب بود

کل زندگیمو بهتر از من میدونست

فقط حرفاشو گوش کردم و لال لال شدم و سوال اینکه از کجا میدونید تو دهنم خفه شد

اما فرداش

دلمو زدم به دریا و پرسیدم

- وقتی داشت خانم ایکس با تلفن حرف میزد شنیدم ، از مدرسه خواستم جریانتو بهم بگه ، با پدرت تماس گرفتم ، با مادرت تماس گرفتم


ازت منتفرم

منتنفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

منتفرم

و نمیتونی تصور کنی تا چه حد !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۲۲:۲۹

نمیدونم چمه از چی ناراحتم و پرخاش میکنم

اما میدونم یه حس بد تومه

یه حس از مخلوط شدن غم و پرخاش و سردرگمی و حقارت 

حسی که داره خفم میکنه

حسی که باعث میشه حرف هایی به زبون بیارم که دست خودم نیست

چون حرف هام تو دست خودم نیستن ، حساب دل هایی هم که شکستم از دستم در رفته ...

کینه و نفرت تو حرف هام بدجوری خودنمایی میکنه مادامی که من یک دخترم و تمام آدم های روی زمین از یک دختر به سن من انتظار ناز و ادا دارند و من فقط نیش میزنم و نیش میزنم و نیش میزنم ...

میگن عقرب وقتی دورش آتیشه ، خودش خودشو نیش میزنه میکشه

پس چرا زهر من به خودم فقط تو جهت بدتر شدنم موثره ؟!

کاش میتونستم بخوابونم زیر گوشم

مثل قدیم ها سرمو بکوبم به دیوار

خودمو بزنم

بکشم

اما ...

اما حالا همون رو هم نمیکنم ... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۲۲:۱۹

حتی نمیتونی حال الان من رو تصور کنی ...

دائم آرزوی نبودن می کنم

برم یه جای دور

خیلی دور

حتی از خودمم فرار کنم

دائم آرزو میکنم تا درد بکشم

از درد کشیدن و از درد مردن لذت میبرم

چون اجساس می کنم دارم تنبیه میشم

دارم تاوان میدم ...

وجدانم کمی راحت تر میشه

کمی ...

حال الان من واسه ی احدی قابل تصور نیست 

میخوام از آدمایی که دارن ادای دلسوزی در میارن

بخوام بکشن کنار

حتی از آدم هایی که واقعا نگرانمن

برن کنار ...

عقب

عقب 

خیلی عقب

من این روز ها

فقط یک نوار خطر دور خودم کم دارم 

ازم دور شید

از دختری که به حدی رسیده تا سر بچه ی پنج ساله فریاد بزنه دور شید

از دختری که حتی نتونه گریه کنه بپرهیزید ...

خدا

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۲۲:۱۳

دل خوشی

یعنی

دل خوشی ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۲۱:۵۲

دلم میخواد برم یه بلیط سینما رزرو کنم و خودم تنهای تنها برم و بشینم رو صندلی

اون وقت کسی نیست که برای گریه ها و خنده هام مواخذه کنه

و من بی وقفه میبارم و میبارم و میبارم ... 

کاش میشد !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۲۱:۵۱

هوالرحمن 



گاهی منتظر یه دل خوشی هستی و خدا هی برات دل خوشی میباره و میباره و میباره ...

نه کوچیک ..

که خیلی بزرگ ...

که بعضی اوقات این دلخوشی های بزرگ به حدی تداوم و جریان دارند که تو میخوای سر به شکر بزاری و حتی سرت رو از سجده بر نداری که عمرت رو هم بدی ذره ای جبران این تجلی و تلالو عشق درست تو وقت تنهاییت و اینکه کسی نیست کنارت حتی برای اذیت کردنت ، نیست .

عجیبه

خیلی عجیبه که موازی این جریان ،‌جریان متقاطعی وجود داره که ما نمی تونیم یا شاید هم نخواستیم که بتونیم نقطه عطفش رو با لحظه لحظه هامون پیدا کنیم ...

جریان سرشار غم ، اندوه ، ناامیدی  ....

یه جریان منفی که با توجه به زوجیتش با جریان مثبت موازیش ، متقاطع نمیشه باهاش ...

شاید هم شده اما ما هنوز پیداش نکردیم و شاید هم پیداش کردیم و انکارش میکنیم تا تو جریان منفی ای غرق بشیم که خودش غرق شده ی این جریان مثبته ... 

گاهی ما خودمون مقصر لحظه هامونیم ، 

این دنیا ، شعله ی بزرگی از هرم آتش ندونم کاری هاییه که ما خودمون نخواستیم تا بدونیمشون ...

ما نفخ شده ی ذاتی هستیم که عالم تر از هر کس به هرچیزیه حتی علم ... 

پس گاهی 

حتی حق شکایتی رو هم نداریم که اون با تموم مهربونی و کرامتش میگه صدام کن ...

" یا سامع الشکایا " 

که میشنوه تک تک حرف هات رو ...

و جواب میده تو جایی که حتی تو حقی رو هم نداری و باز بارش دلخوشی و دلخوشی و دلخوشی هایی که اشک هات رو تو خودشون غرق کنند !

ــــ

#س.شیرین.فرد


به دلم نشست !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۹

و مادر


ظالم ترین فرد عالم


که بزرگترین ظلمش


بچه دار شدنش بود !

همین شرح کوتاه در وصف مقام والای مادر کافی است !

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۶:۵۲

از خودم شاکیم

از خودم خستم

... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۳:۵۹

خیلی دلم میخواست یکی بکوبونم تو صورت اونی که با قیافه ی پر مدعاش دهنش رو باز میکنه به نصیحت های ندونسته اش که گلم ، عزیزم از فضای مجازی فاصله بگیر ... همینجاست که زندگیت رو خراب کرده !

خیلی دلم میخواست صندلیو تو صورتش خرد کنم که تو چه میفهمی تنها جایی که شاید بتونم کمی بی پروا حرف هام رو بزنم ، بدون ترس از دستی که روم بلند شه ، صدایی که سرم فریاد بکشه ، یواشکی خوندن هایی که منتهی به برداشت های خودشون بشه ، همینجاست ... 

تو چه درکی داری از اینکه تنها جایی که ، تنها پاره نخی که این روز ها بهش وصلم ، همینجاست ..



ــ

+ ضعف شدیدی دارم ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۳:۵۳

میدونی ؟!

مادرم قهر کرده و از خونه رفته ... 

حالا حدود شش ساعتی از نوشتن درد هام به امید کمی آرام شدن می گذره و مادرم هم از خونه رفته ...

هجمه ی تلفن ها و پیامک ها و تهدید هاست روی گوشیم ...

غلط کردی ، غلط کردی هاست

توبیخ کردن هاست

که چرا نرفتی مدرسه هاست 

از خونه پرتت می کنم بیرون هاست 

اما دریغ از یک پیام

که بگه سلام 

خوبی ؟!

فقط دلم خواست حالتو بپرسم و بگم

اگر خواستی صحبت کنی ، همیشه من اینجا هستم

روم حساب کن ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۳:۵۰

- بیا یه مسابقه بدیم ؟!

- چی ؟!

- میدونم اسهال داری و الان حدود سیزده ساعته که هیچی نخوردی و بدنت به شدت کم آب شده 

- خب

- میدونمم که دست هات به رعشه افتاده از شدت فشار وارده به بدنت

- خب ؟!

- حالت تهوع شدیدی هم داری !

- خب ..

- بیا مسابقه بدیم ، هرکی بیشتر مقاومت کنه و لب به چیزی نزنه تا زودتر از پا بیوفته !

- فکر کنم تنها این بازی باشه که ازش لذت ببرم ، آینه جان ... 



شاید تنها دلیل اینکه روی تو رو نپوشوندم ، همین همدردی هایی باشه که با زل زدن توی چشم هام می کنی !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۳:۴۶