همیشه اینجا از گله هام نوشتن
از بدی ها
از منفی ها
این بار میخوام
بلند بلند بلند
داد بکشم ،
خدایا
شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررت
خدایاااااااااااااااااااا
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم
مرسی که منو خوشحال میکنی :)
دستم درد نمیکنه
اصلا برام مهم نیست قرمز شده
ورم کرده یا کبود شده
گذاشتمش زیر آستینم ...
خوب کردم بهت گفتم روانی
این همه تو به من گفتی روانی
این همه من سکوت کردم
این همه تو هرچی از دهنت در اومد به من گفتی
این همه من روانی هاشو شنیدم و تو خودم مردم
این همه گوشه ی مانتوی من رو کشیدی روبروی آینه و گفتی روانی رو ببین !
این همه ...
منم یه بار بهت گفتم روانی
یه بار تو تمام عمرم
نفس راحت کشیدم
خالی شدم
از تمام این دو سال
که هرچی دلت خواست بهم گفتی
و تهش
جلوی همه انکار کردی
آره
امروز هرچی بهم گفتی صداتو ضبط کردم
دیگه صدای خودتو نمیتونی انکار کنی
امروز ...
آره
اگه عقدت خالی میشه
سمتم اثاث پرت کن
اگه عقدت خالی میشه
هرچی دلت میخواد بگو
اگه آرووم میشی
رسما جفت پا تو زندگیته که بعدشم میگه علاقه ای به تجسس ندارم :)
حتما بدبخت تر از من هست
حتما بیچاره تر و یتیم تر از منی هست
که برای تحت فشار گذاشتنم
که خونه رو ول کنم برم
تا شخصی ترین اساس هامو
تا دشک تختمو
بهش میبخشن
الهی جز به خون و خونابه
جز به مرض و بدبختی
جز به سرطان و درد ناشناخته
جز به درد جز به درد جز به درد
کسی استفاده ای نکنه ازشون
ایرادی نداره
یه کارتنی پیدا می کنم
میرم همین گوشه کنارا کپه مرگمو میزارم
و دیگه هم لازم نیست به این فکر کنم که از شدت بی کسی ....
اگرم پدر من رفت مجدد ازدواج کرد
بخاطر همین بی اخلاقیاته
همین نافهمی هات
همین من مادرم بفهم هات !
تو هیچ وقت دوست بچه هات نبودی
هیچ وقت
پس هیچ وقت هیچ حقی نداری
هیچ حقی
و هیچ وقت
بابا !
بمیرم برات گیر کی افتاده بودی !
خسته شدم
دلم میخواد یه گوشیو که هی براش بگم و ببافم و ببافم و ببافم
ولی جز این پنجره ی مجازی و دوستایی که پیامکی هستند و اونم تو رو در واسی و تعارف کیو دارم ؟!
دلم میخواد بگم برای یکی
از همه ی دل مشغولیام
دلنگرانیام
دل تنگیام
بدون واهمه
بدون ترس
با اعتماد صد در صد ...
نه نود و نه و نه دهم درصد نه ، صد ِ صد
دلم میخواد برا یکی غر بزنم
برا یکی گریه کنم
یکی که براش مهم باشه
برا یکی جیغ بکشم و شادی کنم
برا یکی ...
اصن اون یکی بشه جزء وجود من ...
اونم برام بگه
بخنده ، شادی کنه ...
گریه کنه ، غصه بخوره ..
اصن بشیم برای هم ..
یکی که حتی اگه دعوامون شد ،
دو ساعت بعد من گل بگیرم برم پیشش بدون هیچ ترس و نگرانی
و بعدش ببینم اونم یه شاخه از گلی که من دوسش دارم و یه جعبه ی کادو پیچ شده دستشه ...
یکی که ...
این روزا فکر تنها زندگی کردن داره دیوانم میکنه
اون یکی شاید نشه گفت هرگز ! ولی سخت پیدا میشه
پس باید سعی کنم از آدمایی که درد من مایه ی خنده و تمسخرشونه
توهین میکنن ، اسم روم میزارن اذیتم میکنن
دور باشم
دور ِ دور ...
تنها زندگی کنم
بدون اینایی که بهشون میگم مثلا خانواده
شایدم
اصلا زندگی نکردن
به نفع همه ی ما باشه ...
سه تا گزینه هست
آخری ...
نمیدونم ...
نمیتونم
دیگه نمیتونم ..
آی اونی که از دور داری با خودت فکر می کنی باز کی بهش گفت بالا چشمت ابروئه ..
این روزا
دیگه به حرف دل ِ من تیکه تیکه نمیشه ...
خیلی داغون تر از اینام هست ...
که خیلی خیلی داغون ترت میکنه
خسته شدم
میفهمی ؟!
مثل اینکه از یه ساختمون شصت طبقه با سر پرتم کرده باشن پایین
خرد و خاکشیر شده ...
شکسته ی ِ شکسته
خستم ...
خسته
نای بلند شدن ندارم
ای خدا ....
این چند روزه ،
قدر چند سال
غم تو سینمه
غم تو جونمه
این چند روزه
میخوام خفه شم
و همه رو هم با خودم
بکشم زیر
خفه کنم
تو فکرم بار ها می کشمشون
چاقو میکنم تو سینشون ..
ای خدا ...
دیگه دکتر نمیرم
قرارشو کنسل کردم
اونم وقتی که بعد دو سال دارو خوردن
تازه داشتم به نتیجه میرسیدم
همه چیز
به معنای واقعی کلمه
به جهنم !
درد دارم
می دانی درد چیست ؟!
درد دقیقا آن جاییست که می خواهی بروی بیرون ، با دوستت ، با کسی که از سال هشتاد و پنج خانواده ات او را می شناسند ، مادرش ، شاگرد مادرت بوده و خیلی حرف های دیگر اما وقتی می روی تا از چند روز قبل بگویی بهشان ، می گویند : دختر اصیل تنها بیرون نمیره !
درد دقیقا آن جاییست که می خواهی از درد هایت با کسی حرف بزنی ، بی واهمه ... بی پرده ... از همه شان ... تا بتوانی سر بلند کنی از این بار سنگین در سینه اما در جواب گفتن این نیاز به آن ها ، می گویند : دختر اصیل ...
درد آن جاست که دختر اصیل نه حق دارد بخندد نه بلند بلند گریه کند ؛ دختر اصیل حتی حق ندارد لباس هایی با رنگ و طرح دلخواهش را بپوشد ، دختر اصیل تا ازدواج در خانه ی پدر و از آن به بعد در خانه ی شوهر است ، دختر اصیل حق ندارد دلتنگ شود ، حق ندارد دلش قدم زدن در کوچه پس کوچه های شهر را بخواهد ، دختر اصیل حق ندارد اعتراض کند ، حق ندارد احساس درونیش را بگوید و فریاد بزند ازت متنفرم ! ، درد دقیقا همانجاست که جای دختر اصیل بودن روی تنم کبود شده . مهری که هیچ گاه به حق نبوده ... دختر های اصیل در واقعیت دختر اصیل نیستند ، آنان نه حس دارند ، نه هیچ چیز دیگر ... دختر اصیل یک تکه آهن پاره ای است که رویش را گوشت پوشانده ، دختر اصیل وقتی مرد بی شرفی دست روی برادر کوچکترش بلند کرد حق ندارد فریاد بکشد و بزند در گوش همان مرد بی همه چیز ... آری ؛ نامحرم را نباید مواخذه کرد حتی اگر برادرت را بکوبد به لبه ی تیز کابینت های آشپزخانه ... دختر اصیل حق ندارد وقتی راننده اش هرچه از دهنش در می آید نثار خانواده اش می کند ، وسط اتوبان با دعوا از ماشین پیاده شود چرا که سر طماعی عده ای در این وسط که رابط بین ما و راننده هستند ، نمی خواهد بشنود که پدرش را کلاهبردار خطاب می کنند در حالیکه خود همین دختر اصیل چک چند میلیونی راننده را داده بود به رابط ... می دانید ؟! دختر اصیل نه بیرون میرود ، نه دلش می خواهد مو های آشفته اش را لخت کند ، گناه کبیره است برای او بافت کف سر مو ، دختر اصیل حتی حق ندارد در خانه آرایش کند تا حداقل در این سیاه چال وقتی خودش را میبیند ، لذت ببرد ، دختر اصیل حق ندارد برای تسکین درد هایش ژلوفن بخورد ، دختر اصیل باید سرش را بگذارد بمیرد !
اما نمی دانم چرا همین دختر ؛ وقتی در روز برفی تهران دقیقا در دمایی چند درجه زیر صفر و دقیقا ، چهل و سه دقیقه منتظر راننده اش شد و نیامد و در سرما دم در کلاسش ایستاده بود و صبح هم نیم ساعت آن هم زمانی که هوا کاملا تاریک است و نماز هنوز قضا نشده است ، در سرما ایستاده بود و ناخن های دستش از شدت سرما کبود شده بودند ؛ دختر اصیل نبود ! که نه به پدر اصیلش ربط دارد که چه مرگش است و نه به مادر اصلیش ! و جای سوال است برای پدر اصیل که مگر تو مادر اصیل نداری و متقابلا همین سوال نیز برای مادر اصیل مطرح است که تو پدر اصیل نداری !
و این در حالی است که ...
بگذریم !
بروم خفه شوم در گریه های خودم تا دختر اصیل را نکشتند !
میدونی ؟!
من مادر ندارم
این خانومه که باهام زندگی میکنه فقط و فقط هم خونمه !
اگه مادر داشتم
الان اینجا نبودم !
الان تو مطب دکتر نشسته بودم تا نوبتم بشه
الان اینجا تو سردرد خودم نمی مردم
الان مجبور نبودم خودم برم آتل بخرم دستمو که داره قلج میشه ببیندم تا تحمل کنم ...
چون اگه مامان داشتم
برام وقت می گرفت
و راس راس واینمیستاد بگه به من چه !
هرچند
از کسی که فکر کنه تو با مشاوری که تنها کسیه که حرفتو میشنوه در حالی که وقتی به خودش میگی مامان !!!!!! بیا با هم حرف بزنیم میگه بگو میشنوم ! ولی حتی نمیشینه حرفاتو گوش کنه ! اگه میخواستم بگم بشنوی میرفتم روبروی دیوار میشستم حرف میزدم !
از کسی که فکر کنه تو با مشاوری که تو بحران خودکشی هات کنارت بود و تنها کسی بود که مثل اون مادر !!!! قهر نکرد از خونه بره
دست روت بلند نکرد
با حرفاش کبودت نکرد
شایدم به اقتضای شغلش
اما غنیمت بود
برای من تشنه
این قطره
تو بیابون
غنیمت بود
مادامی که از حرف زدن با دیگران منعم کردن
از نوشتن منعم کردن
از وبلاگ نویسی
از بیرون رفتم با دوستام
یا از هر غلط دیگه ای که میتونس آروومم کنه منعم کردن ...
و فقط همین یه تابلوی دفتر مشاوره بود که وقتی میدیدمش دلم خوش میشد و تمام روانی روانی روانی های بیست و چهار ساعت شبانه روز رو بخاطرش به جون می خریدم ...
ببخشید
حرف زیاده !
پرت شدم تو گذشته ی لعنتی ..
می گفتم !
از کسی که
فکر کرد با اون رابطه داری انتظاری نمیره ... !
آره
آدم وابسته میشه
به مهر ، به محبت ...
سرم درد میکنه
قرصام تموم شده
حالم بده
مضظربم
آشفته
از گذشته
از حال
از آینده
خدایا
....
یکی از بچه ها ازم تراش گرفت
وقتی برش گردوند
دیدم تیغش باز شده
خونیه ...
بهترین کار رو اون کرد !