جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

آخرین مطالب

کاش میشد حواسم پرت شه

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ب.ظ

یه کاریو میخوام شروع کنم

اینقدر بداخلاقم

دل اطرافیانم رو شکستم

که نمیتونم شروع کنم

چون

میترسم از خدا

که زمینم بزنه

با همه ی کرامتش ...

می ترسم

که کمکم نکنه

دستمو رد کنه

میدونه دست خودم نیست نه ؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۲۹

نظرات  (۲)

اما من فکر میکنم تمام چیزایی که گفتین فقط یه احتمالِ،پس کارتون رو شروع کنید تا ببینید چیزایی که فکر میکردین درست بودن یا قراره که ببینین خدا همیشه فراتر از اون چیزیه که ما تو فکر محدودمون ازش میسازیم
من شنیدم که گفته"بخوانید مرا تا اجابت کنم"
پاسخ:
مشکل تو چجوری خوندنشه که حسش کرد
با دل و جون 
من بعضی از متنهایی که نوشته بودین رو خوندم و برام سوالِ،چرا تو تمام حرفایی که میزنین یه پس زمینه ای تو فکرتون فریاد میزنه شما از نگاه دیگران عجیب هستین؟
من نمیگم که عجیب نیستین ولی نمیگمم که عجیب هستین:)
اصلا به هیچ کسی ربطی نداره که کی چطوری فکر میکنه
و البته اینو هم اضافه کنم که حتی اگه دیگران در مورد شما چنین فکری هم بکنن،چه دلیلی داره که شما بهش اعتنا کنید
خواهر عزیز،زندگی راهِ و ما راه رونده هایی هستیم که دنبال حقیقت میگردیم،بله اگه روراست باشیم نوشته های شما پر از تاریکی و غم و دلهره ان،ولی سوال من اینه نور رو تو تاریکی راحتتر میشه پیدا کرد یا نور؟اگه خدا نور باشه تو زندگی های تاریک نمود بیشتری داره یا تو زندگی های روشن و پر از خوشی؟
من تو دوره ای از زندگیم دچار بحران روانی شدم و خب نمیتونستم که به کسی بگم و به خاطر همین مجبور شدم پیش تنها دوستی که بی منت حرفامو میشنید و خیلی هم قدرت داشت برم و بهش امیدوار باشم،خدای من منو کمک کرد و به مشکلی که داشتم تا حد زیادی غلبه کردم،الان زندگی با تمام مشکلاتی که داره برام شیرینه،میدونید چرا؟
چون تمام سختیهای الان در مقابل اون موقع چیزی حساب نمیشه و خب اگه اون قابل تحمل بوده پس الان جای شکر زیادی داره،مگه نه اینه که زندگی یه بوم نقاشیه؟آیا این نقاشی نیازی به رنگهای تیره نداره؟
انگلیسیها یه ضرب المثل دارن که میگن اون چیزی که تو رو نکشه،قویترت میکنه،و من الان قویترم:) چی بهتر از این؟آیا بدون سختیها اینطوری میشد؟
خواهر گلم،چرا باید بذاریم دیگران برامون زندگی رو نقاشی کنن؟کی به خودمون میایم و دستمون رو از کاغذ نقاشی خودمون بیرون میبریم و رنگی که دوست داریم رو بهش میزنیم؟مگه نه اینه که وقتی این اتفاق خواهد افتاد که متوجه بشیم که رنگی که دیگران برای نقاشی ما در نظر گرفتن مطابق میلمون نیست؟خب اگه ناراضی هستین بسم الله،راه منتظر تا راهپیمای خودش رو ببینه،نمیخواین "تغییر"ی ایجاد کنید؟نمیخواید موفق بشید؟البته فکر میکنم موفقیت وقتی اتفاق میفته که همه خوشحال باشن:)
خیلی گسسته حرف زدم و خیلی هم گنگ و نامعلوم و نامفهوم بود حرفام و میخوام که حرف آخرم رو هم بگم
ناراحت نشید ولی فکر میکنم که شما خدای کوچیکی دارین،انقدر کوچیک که من میتونم تو همین زمین خاکی کلی موجود قدرتمندتر و دوست داشتنیتر حتی حکیم تر از اون پیدا کنم
خواهرم همه ی ما به برگ درختا نگاه میکنیم و میگیم که سبزن ولی از کجا معلوم که چیزی که من میبینم با چیزی که شما میبینید یکی باشه؟همه ما به کسی که میپرستیمش میگیم خدا ولی از کجا معلوم که قدرت خدای من با قدرت خدای شما یکی باشه؟البته من خیلی راحت اینا رو مفهمم،میدونید چطوری؟
آدمی که آرامش بیشتری داره به نظرم خدای قویتری داره،آخه اون میدونه به چه موجود قدرتمندی تکیه کرده(البته اضافه میکنم که بعضیا هم از رو نفهمی آرامش دارن:))آدمی که خوشحالتره به نظرم خدای مهربونتری داره،آخه خدای اون همیشه براش دلیل خوشحال بودنه،هر وقت بهش فکر میکنه پر از انرژی میشه،آدمی که مسئولیت پذیرتره خدای عادلتری داره،آخه اون میدونه که اگه کارشو درست انجام بده پاداشش چقدر عزیزه و اگه کارشو درست انجام نده چقدر براش سخت تموم میشه و ...
خواهر گلم من تقریبا میدونم خدای من کیه،چقدر قدرت داره و چقدر مهربونه و سعی میکنم دانسته هام تو عملم نمود پیدا کنه ولی شما چطور؟خدای خودتون رو میشناسین؟میدونید چقدر قدرت داره؟میدونید چقدر حکمت داره؟میدونید چقدر مهربونه؟
آیا اگه خدای واقعی رو پیدا کرده باشین،همین یک خدا برای شما کافی نیست؟
"الیس الله بکاف عبده"؟
جمله ی بالا یه آیه ی قرآنِ و خیلی صریح داره سوال میپرسه،آیا شما جوابی برای این سوال دارین؟اگه دارین چیه و چقدر درستیش مطمئنید؟
پاسخ:
همه عجیبن چون تمام آدم ها منحصر به فرد هستند ..
میگید اعتنا نکردن اما دور تا دور آدم بیست و چهار ساعته چیزی زمزمه بشه ناخودآگاه آدم بعد مدتی ایستادگی میشکنه و این انکار کردنی نیست ..
 نوشته های شما پر از تاریکی و غم و دلهره ان .. 
پس دلم پر از غم و تاریکی و دلهره اس چون جای دیگه ای برای نوشتن حرف دلم نیست !

ولی سوال من اینه نور رو تو تاریکی راحتتر میشه پیدا کرد یا نور؟اگه خدا نور باشه تو زندگی های تاریک نمود بیشتری داره یا تو زندگی های روشن و پر از خوشی؟
جمله بندیاتون حس خویس بهم میده
هرچمله رو پاسخ میدم و میرم سراغ جمله ی بعدی اما پاسخ خود من تو جمله ی بعدی متجلیه !
دوسشون دارم این امید دویده تو حرفهاتون رو ... 
ین نقاشی نیازی به رنگهای تیره نداره؟
امید
امید
امید ...
چطوری میتونید اینقدر روشن حرف بزنید و من اینقدر تاریک ...؟!
چجوری ... ؟!
بعضیا هم از رو نفهمی آرامش دارن:)
این فوق العاده بود :)
هرکه را هشیار تر بیدار تر     هرکه را بیدار تر پر درد تر
نه...
زندگی پبوسته ای از همین گسسته هاست ..
متشکرم زمان میزارید
برام می نویسید
و میخونید نوشته هام رو ... 





خدامو نشناختم
که احساس کمبود دارم
همین ... 
ممنونم که کمکم می کنید تا بهش نزدیک شم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">