جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

جایی برای حرف های نگفته !

وقتی حرف هایت را کسی نباشد که بخواند و بشنود و بداند ، این صفحه ی چند اینچی می شود همدمت ! حداقل او دست رویت بلند نمی کند !

آخرین مطالب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۶:۴۹

میدونم خدایا هرکارت حکمتی داره
و میدونم خیلی صبوری ...
غر غرا و بی ادبی ها و دلتنگی و لوس بازی ها و گله ها و حرف های مزخرفمو تحمل کن ...
ببخش 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۶:۴۷

میدونی ؟!

من مادر ندارم

این خانومه که باهام زندگی میکنه فقط و فقط هم خونمه !

اگه مادر داشتم

الان اینجا نبودم !

الان تو مطب دکتر نشسته بودم تا نوبتم بشه

الان اینجا تو سردرد خودم نمی مردم

الان مجبور نبودم خودم برم آتل بخرم دستمو که داره قلج میشه ببیندم تا تحمل کنم ... 

چون اگه مامان داشتم

برام وقت می گرفت

و راس راس واینمیستاد بگه به من چه !

هرچند

از کسی که فکر کنه تو با مشاوری که تنها کسیه که حرفتو میشنوه در حالی که وقتی به خودش میگی مامان !!!!!! بیا با هم حرف بزنیم میگه بگو میشنوم ! ولی حتی نمیشینه حرفاتو گوش کنه ! اگه میخواستم بگم بشنوی میرفتم روبروی دیوار میشستم حرف میزدم !

از کسی که فکر کنه تو با مشاوری که تو بحران خودکشی هات کنارت بود و تنها کسی بود که مثل اون مادر !!!! قهر نکرد از خونه بره

دست روت بلند نکرد

با حرفاش کبودت نکرد

شایدم به اقتضای شغلش 

اما غنیمت بود

برای من تشنه

این قطره

تو بیابون 

غنیمت بود

مادامی که از حرف زدن با دیگران منعم کردن

از نوشتن منعم کردن

از وبلاگ نویسی 

از بیرون رفتم با دوستام

یا از هر غلط دیگه ای که میتونس آروومم کنه منعم کردن ... 

و فقط همین یه تابلوی دفتر مشاوره بود که وقتی میدیدمش دلم خوش میشد و تمام روانی روانی روانی های بیست و چهار ساعت شبانه روز رو بخاطرش به جون می خریدم ...

ببخشید

حرف زیاده !

پرت شدم تو گذشته ی لعنتی .. 

می گفتم !

از کسی که 

فکر کرد با اون رابطه داری انتظاری نمیره ... !

آره

آدم وابسته میشه

به مهر ، به محبت ... 







سرم درد میکنه

قرصام تموم شده

حالم بده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۶:۴۴

مضظربم

آشفته

از گذشته

از حال

از آینده

خدایا 

....


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۲۲:۳۵

نخوابم

سردرد

میکشتم :|

ببخشید !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۴

یکی از بچه ها ازم تراش گرفت

وقتی برش گردوند

دیدم تیغش باز شده

خونیه ... 

بهترین کار رو اون کرد !

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۹:۲۶

بعید میدونم اون دختر سیزده ساله ای که میکوبونیش تو دهن من یک صدم امتیازاتی رو داشته باشه که من الان دارم !

بعید میدونم اون تو ده سالگی یه کتاب رو به چهار تا فرمت ، الکترونیک کرده باشه

بعید میدونم رتبه ی سوم کشوی شیمی شده باشه

بعید میدونم حتی رتبه ی سوم نخبگان بین دختر و پسر شده باشه

میدونی

خیلی چیزا رو ازش بعید میدونم

اما اینو خوب میدونم که هرچی نباشه ، در یک کلمه از تو بهتره !



خوبه

حداقل تونستی برای خاموش شدن حسادت درونیت کاری کنی

بدبخت بیچاره !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۸

حرفهاش مونده اینجای گلوم

نه میره پایین

نه میاد بالا

داره خفم می کنه

خفه !

میفهمی ؟!

خفه

حرف هایی که حتی به یاد آوردن مجددشون برام عذابه در حالی که مدام تو ذهنمن

حرف های یه آشغال کثافت که چون سرطان داره در قبال منم منم هاش تنها کاری که کردم ترک صحنه بود

نکوبوندم تو دهنش با دسته ی جارو برقی ...

و همه من رو مقصر میدونن

که غلط کردی با اون وقتی تو رو هرجور خواست شست و پهن کرد دهن به دهن شدی و جوابشو داد

دختر بی شعور بی ادب !

کثافت آشغال

جز تحقیر هیچ کاری نمیتونه بکنه و فکر میکنه غوله و دانشمند برای خودش 

بی شرف اینقدر آشغاله که پدرش حاضر نیست باهاش حرف بزنه !

پدر خودش !!!!

اینقدر کثافته که حتی جمعه ها هم خونه نیست تا دیگران مجبور نشن تحملش کنن !

آره

آره عزیزم

من بابت هجده جلسه ی دبیرستان که میرم مدرسه یک و نیم میلیون میدم

دارم میدم

چیه ؟!

زورت میاد ؟!

دهنتو باز میکنی و میگی شهریه ی یه سالت از دکتری دانشگاه آزاد رشته ی من بیشتره و اینقدر خنگ و لوس هستی که ...

بی شرف

اگر ازت خواستم برام چیزیو توضیح بدی برای این بود که تو زندگی بی خواصیتت احساس کنی کمی مفید هستی

فقط کمی !

وگرنه بهترین اساتید در دسترسم هستند

خودم اون مبحث رو خوب میدونم

واس همینه میفهم بین این منم منمت چقدرررررررررررررررررر نفهمی و خریت خوابیده که دانشگاه شریف رو حتی برتر از دانشگاه تهران میدونه !




+ کاش میتونستم بگم 


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۴

دیگه نه حوصله

نه اعصاب

نه هیچ چیز

هیچ چیز

برای تحمل لوس بازی های اطرافیانم رو ندارم

به محض اینکه دهن باز کنن میخوام با یه تیکه آهن بزنم تو دهنشون

اگه تو بهتر بلدی جارو بزنی منیو که از مدرسه میام و درک نمی کنی که الان تو این مقطع چقدر موقعیتم حساسه و باید بشینم بخونم نرسیده جارو نده دستم

که جارو بکش

گردگیری کن

تهشم وایسی به همه بگی بی چشم و رو ها اصلا کار نمی کنن

دست من یه هفته اس تو آتله

نیس که ادا در میارم !!!!!!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۶:۱۳

پدر و مادر

باید فکر کنن

که وظیفه هایی دارند

که حق ندارند سرشون منت بزارند ، دعوا کنن

بزرگترین ظلم رو کردند 

زمانی که بچه دار شدند

و حالا هر روز باید تو دلت مادرت رو بکشی و قلبشو به دندون بکشی

تهشم نتونی و به یه دندون قروچه افاقه کنی ! 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۶:۱۰
گرفته دلم
به اندازه ی تموم عالم
که دخترشون چهل دقیقه باید تو سرما بایسته منتظر رانندش !
میدونید ؟!
راننده !!!
حقوق میگیره دخترشو ببره بیاره
و تهشم نیاد
و با بدبختی بره 
صبحم نیم ساعت تو سرما بایسته
دستاش کبود شه
بیاد خونه
بعد به مادر بگه
بگن که " به من چه ! مگه تو پدر نداری ؟! "
و به پدر بگه ، بگن " به من چه ! مگه تو مادر نداری ! "
و در نهایت می رسیم به این جمله
" خودت برو بگو !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! "
و من صبح قبل از امتحانم تو بغل غزال های های گریه کردم و همه پرسیدند چرا !
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۹

یکی

دوتا

هرچند تا 

هرچند تا خواب آور که خوردی

مهم اینه

قراره بخوابی

آرووم

عمیق ..

جای رد شدن قرصا تو گلوم میسوزه

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۰

دیدید گاهی بی حوصلگی یقه آدمو میچسبه ول نمیکنه

آدم حال نداره حرف بزنه چه برسه به جواب دادن !

دلم پیش کامنت هاتونه

اما 

تو اون حالم

شرمنده اگر دیر میشه :(

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۷:۴۴

یه کاریو میخوام شروع کنم

اینقدر بداخلاقم

دل اطرافیانم رو شکستم

که نمیتونم شروع کنم

چون

میترسم از خدا

که زمینم بزنه

با همه ی کرامتش ...

می ترسم

که کمکم نکنه

دستمو رد کنه

میدونه دست خودم نیست نه ؟!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۱

هر چند پست ناله یکبار

یه دفعه ای هوس میکنم

خدا رو ببوسم

خدایا  شکرت ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۷

وقتی بهش گفتم " زر نزن " 

با همون لباس های شیک و پیک 

از ته دلم گفتم

اصلا چشمای گرد شده ی بقیه تو این دورهمی مهم نبود

فقط بلند گفتم

" زر نزن "


اشکال اونجایی بود که نیست که من دختر اصیلم !

حق ندارم تنها جایی برم

و حتی تا توی مطب دکتر هم باید باهام دو نفر بادیگارد بیان !

حتی اگر معذب باشم

حتی اگر قرار باشه نوار قلب بدم و حتی با زور پرستار هم ... !

حتی ...

وقتی به مادرم اعتماد کردم و با اون رفتم دکتر

اونم وقتی که درست

درست و درست

مشکلات روحیم داشت جسمم رو نابود می کرد

و وقتی که حتی روم نمیشد سوالات دکتر رو جواب بدم

و در حالی که من اصلا نمیخواستم برم دکتر و زورکی من رو بردن

نه زورکی

یواشکی!

گفتن بریم چرخ بزنیم

داداشم

بابام

مادرم

خواهرم

اما یه راست رفتن دم مطب

زورکی بردنم تو ...

تا اون روز باورم نمیشد مادرم همه چیز رو

حتی راز های دخترش

حتی خصوصی ترین هاشون رو

جار میزنه ...

از حق موندن به گردنم خیلی میترسم 

خیلی ...

پدیده هایی که میگم

شاید اونجوری بزرگ نباشن اما 

اونقدری دلمو شکستن

که تو نظر من یه قیامت میان

زندگی به لطافت دنیای صورتی دختروونه ی من نبود

شایدم بود

اما من ندیدم ...

اون روز سوالات دکتر رو جواب ندادم

مادرم جواب میداد

جز یکیش

که در مقابلش سکوت مطلق بود 

چون چیزی بود که فقط خودم می دونستم ... 

اما حالا

دو سه سالی میشه

که هر روز 

از همه دارم میشنوم

تو غلط کردی به دکتر فلانی گفتی به تو چه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سونوم با تهدید

آزمایش با تهدید

زندگی تهدید

تهدید 

تهدید

اما نمیدونم

کی گفتم به تو چه

که خودم خبر ندارم

شایدم حافظم یاری نمیکنه 

نه ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۶

خدایا

ناشکری نمی کنما

فقط دارم بلند بلند ناله میکنم

خدایا

تو کریم و رحیم بودن تو شکی نیست

میدونی آشوبم

آرووم ندارم

چه کنم ؟!

چه می تونم بکنم جز اینکه درد هامو بنویسم و حک کنم تو این سرزمین

یا سامع الشکایا ...

ایمان دارم

کسی میاد

از طرفت

که منو آرووم کنه

باهام حرف بزنه

و حرف های تو رو برام آورده باشه

بشه دلخوشیم

آرامشم

کجایی پیام آور وحی ...

کجایی که مرگ همینجاست ..

کجایی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۴

چته ؟!

چه مرگته ؟!

بی شعور آشغال

تو حقته کتک بخوری

حتی از خودت

وقتی کسی نیست بزنه لهت کنه

کسی هم حق نداره بهت بگه چرا محکم با صورت خودتو کوبیدی تو شیشه 

میدونم قرص بخورم تا دو سه روز خوابم

ولی نمیخورم

چون اون منگی تا مدت ها بعدش

دیوانم میکنه

اه اه اه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۳

من مسخره ی هرچی آدم این دور و اطرافم

اصلا من ملیجک دربارم

اصلا من .................

آره

حرف ندارم بزنم

پرم از تلخی

از خاطره های ویرانگر

از حرف های آدم های احمق دور و برم 

از نگاه های آدم هایی که ذره ای شعور تو وجودشون ندارند

آره 

حرف ندرام

اما برای آرووم شدنم

محکم می کوبم سر این حرف ها

محکم و محکم

محکم و محکم و محکم تر 

اینقدر محکم که انگار کله ی تک تک آدم ها زیر دستمه

انگار همشون شدن چند سانت و من دارم لهشون می کنم زیر انگشتام

از اون مشاور آشغال گرفته که معلوم نیست که بهش دکتری داده و روانپزشکش کرده

که هرچی از دهنش در میاد میگه و تهش نیشش رو می چسبونه به بناگوشش فکر کرده کیه

زن احمق

زن بی شرف

تو چه می فهمی که من بهت اعتماد می کنم و تهش میگی من همه ی اینا رو به مادرت میگم

به جهنم

دویست تومن ساعتی میگیری بری به مادرم بگی

خودم می گفتم

بعدم وایسی تو روم انگار با بچه ی شش ماهه حرف میزنی حرف بزنی ! 

زیر دستام دارم لهش می کنم

خردش می کنم

اصلا برام مهم نیست

اصلا

که شماها چی دارید فکر می کنید

که چی میخونید

وای وای چه بی ادب

او مای گاد داره جلب توجه می کنه

وا ....

پرم از این حرف های احمقانه ی احمق های دور و برم

بی شرف های بی عقل نافهم اطرافم

پرم

فقط وب رو انتخاب کردم تا دلم به بازدید هایی خوش باشه که مثل دیوانه نشینم شبا بلند بلند با خودم حرف بزنم !

زیر دستام خرد می کنم

تک تک آدم های اطرافمو

حتی خودمو

از خودم بدم میاد

دلگیرم

بچه ی خواهرم دهنمو زده پر خون کرده

مانتومو کمربندشو کشیده

چسب پانسمانو باز کرده 

بعدم برای من زبون در میاره !

من چه حقی دارم بهش بگم چرا اینکارو می کنی

توی آشغال غلط کردی بهش گفتی دیوانه

تو بیخود کردی بهش گفتی روانی

تو از چی دلخوری بی شعور ؟!

مگه خودت کم روانی روانی شنیدی

کم دیوانه دیوانه شنیدی

کم بخاطر این حرف  ها قرص خواب خوردی

دو ورق کم بود ؟!

خودکشیات کم بود 

فرارات از خونه و شب آواره ی خیابون شدنات کم بود

کتک خوردنات کم بود

تو یه کثافتی

کثیف تر از تو ندیدم

صبح میرم سرکلاس

میام خونه

به محض رسیدنم

هوی جارو نزدی !

جارو بزن

گردگیری کن

سفره بنداز

چای

کمرنگه

پر رنگه

پر عطره 

کوفته

درده 

زهره ماره

بعدم میرم میبینم خونه رو جمع کردن همه رو ریختن تو اتاق من

خسته شدم

می فهمی ؟!

بریدم

بریدم

بریدم

کاش رگمو عمیق می بریدم !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۰

حال من حال ساده ای نیست که چون راحت ترین و راست ترین راه مقابلمه انتخابش کردم !

نه ...

برعکس 

زندگی تلالو پیچیده ای از یک ساده است ...

مادامی که یک روز عشق تو خونت به جریان می افته و یک روز نفرت در چشم هات موج میزنه ...

آدم هایی که فکر می کنند ناله ام ؛

قید هام پررنگه ،

دنیام رو خودم خراب کردم 

مجبور به خوندن این درد درد واژه هایی نیستند که از سر آرامش روان میشن روی این سایتی که شاید فقط به زعم من ، نا شناسم درش

و عده ای آشنا می خونن و میخندن و شاید ...

نمیدونم

اما بدونید پررنگی این قید ها

بخاطر پررنگی خون جوشیده از اون هاست !

اگر میگم خیلی منتفرم

بدونید

خیلی نفرت از سر و روم میباره

اگر میگم خیلی خوشحالم

بدونید

خیلی

خیلی 

خیلی ... 

این نعمت 

این آرامش

این تسلا رو 

ازم نگیرید 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۷:۴۲